˿

وبلاگ روز هفتم

سالی برای جراحی خود

محمود عنايت 20/03/2007, 11:26 PM

مطلبی از مریم ابریشم کار وبلاگ ()

p14.jpg

بهار رسید. هر چند برای من که در دبی زندگی می کنم فصلها انگار فرقی با هم ندارند. درختهای نخل هیچ وقت در بهار سبز نمی شوند که در پاییز بخواهند زرد شوند و در زمستان خیالی هوای جنوب به خواب زمستانی بروند. همیشه نخل نخل است و انگار با فصل کاری ندارد.
من هم نخل بودم. دست کم در این یکسال که روزها آمدند و رفتند و زمان چنان می گذشت که فرصتی برای تغییر رنگ هم نبود.

سال 1385 گذشت. هر چند با غصه ای از مشکلات تحصیلی ام آغاز شد اما به یک ماه نکشید که توانستم اعتماد به نفسم را دوباره به دست بیاورم. اعتماد به نفس بازیافته در زندگی ام اثر شگرفی داشت که مهم ترین آن توسعه زندگی اجتماعی ام بود. انگار تا وقتی دانشجو هستی توسعه روابط اجتماعی در محدوده معرفی خودت به عنوان یک دانشجو با قی می ماند اما بعد از فارغ التحصیلی مساله فرق می کند. به دنیای واقعی بدون تئوری خوش آمدی.

همیشه از سالهای فرد خوشم نمی آمد اما این بار سال خوش یمنی برایم بود. آدم های جدیدی را از نزیدک دیدم. از نظر شغلی به جایگاه خوبی رسیدم و از همه مهمتر در شهر گرانی مثل دبی توانستم به استقلال مالی برسم. مزه استقلال مالی در روزهای آخر سال هنوز زیر زبانم هست. به به چه مزه ای!

کتاب کم خواندم چون کتاب فارسی کم داشتم و صد البته پشت گوش انداختن خودم هم بود. اما کتاب بی نظیری خواندم که تحول دومی را در این سال برایم رقم زد؛ «راه هنرمند، بازیابی خلاقیت». فیلم زیاد دیدم و تقریبا هر هفته یک گالری رفتم. فراموش نکنید که بسیار هم وبگردی کردم.
اخبار جنگ لبنان و مسایل مربوط به انرژی هسته ای ایران از دلهره آورترین اخبار امسال برایم بودند. نمی دانم واقعیت زندگی روزمره در ایران در این یکسال که نبودم چه تغییری کرده اما احساس می کنم صدایی که پشت تلفن می شنوم یا چتی گه گاهی با بعضی رفقا می کنم پر از غمی است که پذیرفته شده. نمی دانم! غم را می توان پذیرفت؟

به غیر از ناقابل چند روز، تمام سال را در دبی بودم. دبی و جامعه ایرانی های دبی را خیلی بهتر از قبل می شناسم. به نظرم می آید که هویت ایرانی مثل یک دامن چهل تکه است. در دبی این دامن خیلی خوب خودش را نشان می دهد. تفاوتهای فرهنگی میان همین جامعه کوچک چند صد هزار نفری به قدری است که گاهی بر سر مبارک شاخی هم سبز می شود!

... پر حرفی نکنم. به هر چیز برجسته ای که در همین لحظه های آخر سال به ذهنم آمد نوکی زدم. شاید بهتر باشد برای سالی که گذشته نامی انتخاب کرد تا برای سالی که هنوز نیامده. اگر قرار باشد برای زندگی شخصی و اجتماعی ام در سال 85 نامی انتخاب کنم می گذارم: «سال جراحی خود». جراحی خود تئوری امسال من بود، درباره اینکه خودت را روی تخت جراحی بخوابانی، تیغ را در دست بگیری و موشکافانه خودت را از گذشته تا حال جراحی کنی. ببینی بر تو چه گذشته؟ از خانواده تا جامعه با تو چه کرده اند؟ و سپس به دقت ببینی خودت با خودت چه کردی؟ جراحی که تمام شود، یک دوره نقاهت دارد و بعد تو خوب خواهی شد... سال نو مبارک

| بی بی سی مسئول محتوای وبسايت های ديگر نيست

اظارنظراارسال اظهار نظر

ارسال اظهار نظر

نام و نشانی ايميل ضروری است

اظهارنظرها پس از تاييد شدن توسط نويسنده وبلاگ در صفحه درج خواهد شد. اظهار نظرها ممکن است ويرايش شود.

ضروری است
ضروری است (نشان داده نمی شود)
نشانی ايميل شما تنها در اختيار بی بی سی است. ممکن است در مورد مطالبی که در اين ايميل مطرح شده، با شما تماس بگيريم. برای کسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه، سياست بی بی سی درباره اطلاعات شخصی افراد را بخوانيد

بی بی سی مسئول محتوای وبسايت های ديگر نيست